کد مطلب:243808 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

خبر دادن حضرت از نامه ها
[102] 13 - كلینی آورده است:

از داود بن قاسم جعفری نقل شده كه گفت: بر امام جواد علیه السلام، داخل شدم در حالی كه سه نامه ی بدون عنوان و نامشخص با من بوده و بر من مشتبه شده بود؛ من اندوهگین شدم، پس حضرت یكی از آنها را گرفت و فرمود: این، نامه ی ریان بن شبیب است، سپس دومی را گرفت و فرمود: این، نامه فلانی است و من مبهوت شدم، آنگاه حضرت به من نگریست و تبسم نمود.

راوی گفت: حضرت سیصد دینار به من داد و امر فرمود آن را به یكی از عموزادگانش برسانم و در ضمن فرمود: او به تو خواهد گفت: مرا به دلالی راهنمایی كن تا با این پول،



[ صفحه 100]



كالایی برایم خریداری كند، و تو راهنمایی اش كن، راوی گفت: نزد عموزاده اش آمدم و دینارها را به او دادم و او به من گفت: ای ابو هاشم! مرا به دلالی راهنمایی كن كه كالایی برایم خریداری كند و در جوابش گفتم: به چشم!

راوی گفت: شتر داری به من گفت كه با حضرت سخن بگویم تا كاری به او بدهد، پس وارد بر حضرت شدم كه با او سخن بگویم، حضرت مشغول غذا خوردن بود و گروهی بر سفره نشسته بودند و نتوانستم حرفی بزنم، حضرت فرمود: ای ابو هاشم! بنشین و غذا بخور و غذا را پیش من گذاشت، سپس از پیش خود و بدون اینكه من درخواستی كنم، فرمود: ای غلام! به شتر داری كه ابو هاشم به نزد ما آورده، سر بزن و او را پیش خود نگهدار.

راوی گفت: یك روز با حضرت داخل باغی شدم، به او عرض كردم: فدایت شوم! من حرص فراوانی به خوردن خاك دارم، برایم دعا كنید، حضرت سكوت كرد و سه روز بعد از پیش خود فرمود: ای ابو هاشم! خدای متعال عادت به خوردن خاك را از تو برداشت، ابو هاشم گفت: امروز چیزی منفورتر از خوردن خاك، در پیش من نیست. [1] .


[1] الكافي 1: 495 ح 5.